♥خدایا ، کمک کن دیرتر برنجم ، زودتر ببخشم ، کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم.
♥سعی کن آنقدر کامل باشی تا بزرگترین تنبیه تو برای دیگران گرفتن خودت از آنها باشد....
♥اگر کسی را نداشتی که به او بیندیشی به آسمان بیندیش
چون در آسمان کسی هست که به تو می اندیشد .
♥خـُـــבا یـــا دیدی ؟!!!
کلی باران فرستادی ...
تا این لکه ها را از دلم بشویی ...
من که گفته بودم لکه نیست (!) ...
زخم است ... زخــــم ... !!!
♥تمام دیشب را گریه کردم
دلتنگ بودم
برای همه کس ، برای همه چیز
برای داشته ها، برای نداشته ها
برای بودن ها، برای رفتن ها
برای تمام زندگی ام
برای تو . . .
تمام دیشب را گریه کردم
بدون اینکه کسی برایم دلتنگ باشد
♥خدایا
دلم مرهمى میخواهد از جنس خودت
نزدیک
بى خطر
بخشنده
بى منت…!
♥کاش میشد آدҐ گاهے به اندازه نیاز بمیرد ! بعد بلند شود آهستـہ آهستـہ خاڪ هایش را بتڪانـב ... اگر دلش خواست برگردد به زندگے ؛ اگر نـہ بخوابـב تا ابـــــــــد ...!
♥راست یا دروغ مهم نیست !
تو فقط با من حرف بزن !
چشمانت زیرنویس می کنند !
♥گفتی:
شاید برگشتم..
هنوز زنده ام!
به امید همان “شاید” ...
شاید مردم حواسم نیست
بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در این جعبه جادویی زندگی می کند که همه چیز را می داند. اسم این موجود “اطلاعات لطفا” بود، و به همه سوالها پاسخ می داد. ساعت درست را می دانست و شماره تلفن هر کسی را به سرعت پیدا می کرد. بار اولی که با این موجود عجیب رابطه بر قرار کردم روزی بود که مادرم به دیدن همسایه مان رفته بود. رفته بودم در زیر زمین و با وسایل نجاری پدرم بازی می کردم که با چکش کوبیدم روی انگشتم.
دستم خیلی درد گرفته بود ولی انگار گریه کردن فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که دلداریم بدهد.
انگشتم را کرده بودم در دهانم و همین طور که می مکیدمش دور خانه راه می رفتم. تا اینکه به راه پله رسیدم و چشمم به تلفن افتاد! فوری رفتم و یک چهار پایه آوردم و رفتم رویش ایستادم.
فکر می کنم عمق درد و احساس مرا فهمید، چون که گفت: عزیزم، همیشه به خاطر داشته باش که دنیای دیگری هم هست که می شود در آن آواز خواند و من حس کردم که حالم بهتر شد.
گفت: لطفا این کار را بکن، بگو می خواهم با ماری صحبت کنم.
دقت کردین سخت ترین کار دنیا ، نگه داشتن احترام کسیه که خودش احترام خودش را نگه نمی داره . .
تا حالا دقت کردین ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻭﻥ ۵ ﺩﻗﯿﻘﻪﯼ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻻﺭﻡ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﻪ !!
تا حالادقت کردین وقتی داری درس میخونی و به یه صفحه عکس دار میرسی چه حالی میکنی که اون صفحه نصفست…!
تا حالا دقت کردین وقتی خودکارت قطع میشه یه جا دیگه تستش میکنی مینویسه، ولی دوباره جای قبلیش میخوای بنویسی نمینویسه !!!!!!
تا حالا دقت کردین یه روزایی هست که یهو قصد می کنی اتاقتو مرتب کنی…
همه ی وسایلتو که می ریزی بیرون تازه میفهمی چه غلطی کردی؟!
تا حالا دقت کردین تو کل کلهای ایرانیها، همیشه همه برای خودشون متاسفند!؟
تا حالا دقت کردین که قیمت بیسکوییت رنگارنگ همون 100 تومان مونده؟؟؟
همه اعداد عوض میشه ، قدر منو بدون !!! …
غضنفر و دوستش به تاکسی میگن: آقا ۳ نفر تا تجریش چقدر میگیری؟ راننده میگه: شما که ۲ نفر هستید ! غضنفر میگه: مگه خودت نمیخوای بیای !
به غضنفر میگن اگه سردت باشه جه کار می کنی؟ میگه نزدیک بخاری می نشینم. میگن اگه خیلی سردت باشه چه کار می کنی؟ میگه به بخاری می چسبم. میگن اگه خیلی خیلی سردت باشه چکار می کنی؟ میگه معلومه دیگه! بخاری رو روشن می کنم!
غضنفر از دوستش می پرسه: تو کجا به دنیا اومدی؟ دوستش می گه تو بیمارستان. غضنفر می گه: آخی! مریض بودی؟
از غضنفر می پرسن برای بستن یک لامپ به چند نفر احتیاج داری؟ می گه ۳ نفر. می گن چرا ۳ نفر؟ میگه: یه نفر میره بالای نردبون لامپ رو بگیره، دو نفر هم از پایین، نردبون رو بچرخونن!
ماشین پیکانی با شماره پلاک تهران ص از چراغ قرمز ردمی شه , پلیس که ساده بوده آژیر کشان دنبالش می افته و پشت سرهم داد می زد : تهران صلی الله علیه و آله بزن کنار!
پلیس به غضنفر: اینجا ماهیگیری قدغنه!!! غضنفر: ولی اینجا تابلو نزدین!!! پلیس: نزدیم که نزدیم، زود باش از بالای اون آکواریوم بیا پایین
به غضنفر میگن : سگتون بچه ی ما را گاز گرفته . میگه : اولا سگ ما گاز نمیگیره . دوما سگ ما همیشه بسته است . سوما ما سگ نداریم
ادامه مطلب ...
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود...!