آرزوهای جانان

اگر درد داری تحمل کن... روی هم که تلنبار شد دیگر نمیفهمی کدام درد از کجاست... کم کم خودش... بی حس میشود!!!

آرزوهای جانان

اگر درد داری تحمل کن... روی هم که تلنبار شد دیگر نمیفهمی کدام درد از کجاست... کم کم خودش... بی حس میشود!!!

بهترین دوست دنیا

دوستای خوبم،هر کسی تو دنیا نیاز به یک دوست واقعی داره.یک دوستی که به درد و دل آدم گوش کنه،با هامون رو راست باشه ، دلمون رو نشکنه،چیزهای تازه بهمون یاد بده،وقتی که ناراحتیم ما رو بخندونه، راز نگه دار باشه و وقتی که به کمک نیاز داریم کاری رو ازمون دریغ نکنه!من یه همچین دوستی دارم.دوستی که بیشتر از این حرفا برام ارزش داره و این مطلب رو به اون تقدیم می کنم.

دوست خوبم، هستی؛ خیلی دوستت دارم!!!

آخر خنده

یکی تو راست می‌گی، یکی پینوکیو. یکی تو مهربونی، یکی خرس مهربون. یکی تو قشنگ راه می‌ری، یکی تنسی تاکسیدو. یکی موهای تو قشنگه، یکی موهای آنشرلی. یکی خونه شما قشنگه، یکی خونه مادر بزرگه. یکی تو سفیدی، یکی سفید برفی. یکی گوشهای تو قشنگه، یکی گوشهای زی‌زی‌گولو. یکی تو خوشگلی، یکی پلنگ صورتی. یکی تو زبلی، یکی ملوان زبل. یکی ما دو تا با هم خوبیم، یکی تام و جری. یکی تو اسکل شدی یکی نفر بعدی که بیاد اینو بخونه!

اگه..........

اگه مردونگی مرده، اگه رفاقتها رنگ باخته، اگه عشق دیگه معنا نداره، اگه دنیا پر از نامردیه، اگه آرامش نیست، ... خب به تو چه؟! تو وبلاگتو بخون...

سبقت موتور از بنز

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته،

یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!

خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.

یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه دوباره موتور گازیه قیییییژ ازش جلو زد!

دیگه پاک قاط میزنه، پا رو تا ته میگذاره رو گاز، با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.

همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!

طرف کم میاره، راهنما میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده بزنه کنار.

خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه،

میگه: آقا تو خدایی! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی کل مارو خوابوندی؟!

موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه: والله … داداش….

خدا پدرت رو بیامرزه که واستادی… آخه … کش شلوارم گیر کرده به آینه بغلت !!!!

 

سهراب سپهری!!!!

سهراب سپهری 1385: هر کجا هستم، باشم به درک! من که باید بروم! پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال خودت! من نمی دانم نان خشکی چه کم از مجری سیما دارد! تیپ را باید زد! جور دیگر اما... کار را باید جست. کار باید خود پول. کار باید کم و راحت باشد! فک و فامیل که هیچ... با همه مردم شهر پی کار باید رفت! بهترین چیز اتاقی است که از دسته چک و پول پر است! پول را زیر پل و مرکز شهر باید جست! سید خندان یه نفر! سوئیچم کو؟

علایم راهنمایی و رانندگی

- چراغ راهنمایی و رانندگی

در سایر نقاط دنیا:
چراغ سبز: حق تقدم با شماست حرکت کنید
چراغ زرد:احتیاط کنید. سریعتر از چهار راه خارج شوید
چراغ قرمز:ایست

در ایران:
چراغ سبز:ببین داداش تو که از چهار راه رد میشی.پس تا میتونی آروم تر حرکت کن که اون عقبیا بمونن پشت چراغ قرمز تا حالشون گرفته شه!
چراغ زرد:اهوی اسکول پاتو بذار رو گاز! نکنه میخوای کلی پشت چراغ علاف شی؟بدو دیگه!سریعتر گازشو بگیر و برو، بزغاله!!!
چراغ قرمز:حق تقدم عبور با شماست!


 
2- چراغ راهنمای ماشین:

 
در سایر نقاط دنیا:
یعنی ماشینی که پارک کرده است یا در لاین بغلی شماست قصد تعویض لاین خود را دارد سرعت خود را کم کنید و به او اجازه بدهید تا لاین خود را عوض کند

در ایران:
اوهوی گوسفند!مگه نمیبینی میخواد بپیچه جولوت؟اون گاز لامسبو فشار بده و نذار بیاد جلو راهتو بگیره.از حق خودت دفاع کن بدبخت!!!


 
3-گذرگاه عابر پیاده

 
در سایر نقاط دنیا:
یعنی عابران میتوانند با خیال راحت و به دور از هرگونه خطر از محلی که این تابلونصب شده است عبور کنند و خود را به پیاده رو طرف دیگر خیابان برسانند. درجایی که این تابلو نصب شده است حق تقدم با عابر پیاده است.

 
در ایران:
رانندگان محترم اگر به هر کدام از اهداف متحرکی که مشاهده میکنید تصادم نمایید به مرحله بعد صعود میکنید و در صورتی که وی را به صورت فجیعی له نمایید امتیاز ویژه نیز دریافت خواهید کرد.


 
4-محل عبور اطفال:

 
در سایر نقاط دنیا:
یعنی نزدیک مدرسه یا زمین بازی بچه ها هستید و ممکن است کودکان از آنجا عبور کنند. رانندگان با دیدن با دیدن این تابلو باید سرعت خود راکم کنند وبا احتیاط به حرکت خود ادامه دهند.

 
در ایران:
رانندگان محترم.مانند مورد بالا باید باید اهداف متحرک را نشانه بگیرید.فقط فرق این اهداف با مورد قبلی این است که اینها کمی سایزشان کوچکتر است و به طبع امتیاز کمتری نصیب شما میشود!


 
5-عبور ممنوع:

 
در سایر نقاط دنیا:
این تابلو به رانندگان وسایل نقلیه موتوری اعلام می کند از جهتی که تابلو نشان می دهد عبور نکنند و تنها عابرین پیاده اجازه دارند که در این جهت رفت و آمد کنند.

 
ایران:
الاغ! مگه نمی بینی اگه از اینجا بری راهت کلی نزدیکتر میشه؟!پس همین راهو برو!


 
6-ایستگاه اوتوبوس

 
در سایر نقاط دنیا:
این تابلو در جایی نصب می شود که اتوبوسها برای سوار و پیاده کردن مسافرها توقف می کنند .

در ایران:
پارکینگ!!!


 
7-حداکثر سرعت مجاز 70 کیلومتر بر ساعت

 
سایر نقاط دنیا:
در صورتی که با سرعتی بیش از 70 کیلومتر در ساعت برانید علاوه بر اینکه جان خود و سایرین را به خطر انداخته اید ،تخلف کرده اید و مشمول جریمه می شوید.زیرا در این مسیر حداکثر سرعت 70 کیلومتر در ساعت است.

 
ایران:
کاری به تابلو نداشته باش.واسه قشنگیه! اگه زیر 110 تا بری اینقدی واست چراغ و بوق میزنند تا خودت شرمنده شی!پس مثل یچه آدم پدال گازو ته ته فشار بده.


 
8-بوق زدن ممنوع

 
سایر نقاط دنیا:
در این محل بوق زدن ممنوع است

 
ایران:
اوه عجب جای ساکتی.مثل قبرستون میمونه.یه کم بوق بزن حالشو ببریم!
 

راه های مبارزه با کچلی

. همیشه سر خود را با تیغ بتراشید. طبق قانون بقای ماده، اگر مویی درنیاید، چیزی هم برای ریختن نخواهد بود. با این تمهید دیگر کچل نمی‌شوید؛ فقط تمام عمر بی‌مو خواهید بود.

 

2. یکی از دلایل ریزش مو، تغذیه نامناسب است. با توجه به ارزانی بی‌دلیل ارزاق، حتما در وعده‌های اصلی یا میان‌وعده‌های خود، از موادغذایی مقوی مانند مغز ران، چنجه، شاه میگو، لابستر، شنیسل پری دریایی و... استفاده کنید. اگر مانع ریزش موی سرتان نشوند، باعث خیلی چیزهای دیگر خواهند شد.

 

3. اگر موهای حساسی دارید، برایشان موسیقی ملایم پخش کنید. تحقیقات نشان داده موهایی که روزی دو تا سه ساعت در معرض موسیقی قرار می‌گیرند، حساسیتشان برطرف می‌شود؛ یعنی کلا بی‌حس می‌شوند. برای اینکه موهایتان جان سگ پیدا کنند و دیگر با انبر هم نشود آنها را کند، برایشان روزی دو ساعت این آهنگ را پخش کنید: همه چی آرومه/ من چه‌قدر خوشحالم!

 

4. بدون کلاه‌خود برنامه‌های شاد و مفرح تلویزیون را تماشا نکنید. تحقیقات یک کارشناس چینی که دیپلم ردی دارد نشان داده هفتاد درصد کسانی که تلویزیون می‌بینند، ناخودآگاه نیمی از موی سرشان را می‌کنند.

 

5. سر جای پارک، گیس و گیس‌کشی نکنید. همیشه مطمئن باشید بعد از یک ساعت جای پارک پیدا می‌شود؛ ولی موهایتان را که لای انگشت همشهری محترم باقی‌ مانده با هیچ چسبی نمی‌توانید دوباره سرجایش بچسبانید.

 

6. اگر پیک‌موتوری هستید، از گذاشتن کلاه ایمنی خودداری کنید. آدم مخش روی آسفالت بپاشد، بهتر است تا کچل بشود. بررسی‌های یک دانشمند کچل روس نشان داده امکان کچل‌شدن کله‌ای که روی جدول پاشیده حوالی صفر است.

 

7. سرخ‌پوست کچل تاکنون گزارش نشده است. هر چه سریع‌تر رنگ پوستتان را عوض کنید. البته مطالعات یک انستیتوی کچل درمانی در گوانگجو ثابت کرده با سیلی صورت را سرخ نگه داشتن باعث مودارشدن نمی‌شود.

 

8. خواننده شوید. تا امروز به جز یک مثال نقض، خواننده کچلی دیده نشده؛ اما شنونده کچل تا دلتان بخواهد دیده شده است.

 

9. سرمربی شوید. فوتبال معجزاتی دارد که آدم انگشت به دهان می‌ماند. مشاهده شده طرف در دوران بازیکن‌بودن مو نداشته؛ ولی تا شده سرمربی، یک‌دفعه گیس گلابتون شده است.

 

10. از مالیدن قیر داغ روی پوست سرتان با بیل غیربهداشتی جدا خودداری کنید. چی؟ کدام آدم عاقلی با بیل غیربهداشتی این کار را می‌کند؟ یعنی می‌فرمایید آدم‌های نادان اگر کچل بشوند، اشکالی ندارد؟ آیا می‌دانید آدم نادان کچلی که بیل غیربهداشتی هم دستش باشد، چه‌قدر می‌تواند امنیت جامعه را به خطر بیندازد؟ این را وقتی می‌فهمید که در آرامش مشغول برنزه‌کردن باشید، یک‌دفعه چشم باز کنید و ببینید یک آدم نادان کچل بیل به دست بالای سرتان ایستاده! پس توصیه‌های ایمنی را جدی بگیرید.

داستان آموزنده


در دوران کودکی امیلی، گاه اشخاص به او می‌گفتند که احساساتش مناسب موقعیت‌ها نیستند.

برای مثال، در دوازدهمین سالروز تولدش، امیلی غمگین بود و برای پنهان کردن احساساتش تلاش نمی‌کرد.

مادرش در مقام توصیه به او می‌گفت: روز جشن تولدت است و باید خوشحال باشی. باید لبخند بزنی و روز خوشی داشته باشی.

یک بار هم وقتی مادربزرگ امیلی از دنیا رفت، مادرش به این دلیل که او در باغ بازی می‌کرد، به تندی به او پرخاش کرد : نخند. مگر نمی‌دانی کسی مرده است؟ باید سوگواری کنی.

در این مواقع و در بسیاری از موقعیت‌های دیگر، امیلی را به خاطر خودش بودن شماتت می‌کردند و او را به دلیل احساسات خودجوش سرزنش می‌کردند.

هر بار این اتفاق می‌افتاد، امیلی گیج و سردرگم می‌شد و به همین دلیل نمی‌توانست به احساساتش اعتماد کند این مشکل را با خود به دوران بلوغ برد.

برای انجام هر کاری ابتدا از دیگران نظرخواهی می‌کرد و اگر کسی از او چیزی می‌پرسید، جوابی برای گفتن نداشت. می‌گفت: نمی‌دانم ... و بعد از دوستانش در این‌باره نظرخواهی می‌کرد. امیلی باید راه اعتماد کردن به خودش را می‌آموخت. باید یاد می‌گرفت که به مکنونات قلبی خود اعتماد کند.

در سی و دو سالگی تصمیم گرفت که عروسک بسازد و از طریق پست به فروش برساند. تمام مدت کارش دوخت و دوز بود. صدها عروسک برای دوستانش درست کرده بود و اکنون می‌خواست که این سرگرمی را حرفه‌ی خود کند.

اما افراد خانواده و دوستان نگرانش بودند. باید مبلغ بالایی سرمایه‌گذاری می‌کرد و تجربه هم نداشت و تضمینی هم در کار نبود که عروسک‌ها به فروش بروند.

وقتی شمار بیشتری از دوستانش در مقام دلسرد کردن او حرف زدند، امیلی به تدریج از ذوق افتاد. به جای آن تصمیم گرفت دوباره به کالج برود و رشته‌ی دیگری بخواند. در همین زمان بود که یکی از دوستان امیلی به او پیشنهاد کرد برای مشاوره به من مراجعه کند.

بعد از اینکه مفصل درباره‌ی برنامه‌اش با او صحبت کردم، از او پرسیدم : بدون توجه به مشکلات عملی و بدون توجه به نتیجه‌ای که به دست می‌آید، آیا اگر قرار باشد کاری انجام بدهی، این کار را انتخاب می‌کنی؟

امیلی بدون لحظه‌ای درنگ پاسخ داد: بله، عروسک تولید می‌کنم و آن را می‌فروشم.

به پشتی صندلی‌ام تکیه دادم و با حیرت به او نگاه کردم، گفتم: این روشن‌ترین پاسخی است که تاکنون از کسی شنیده‌ام.

خود امیلی هم از آشکاری پاسخی که داده بود حیرت کرده بود.

وقتی از او پرسیدم در این صورت چرا این کار را نمی‌کند، جواب داد: من همیشه کاری را که دوستان و بستگانم توصیه می‌کنند انجام می‌دهم. سکوت برقرار شد...

به او گفتم: مگر غیر از این است که برای انجام چنین کاری باید به خودت اعتماد کنی؟

امیلی مدتی به زمین خیره شد و بعد گفت: حق با شماست. مطمئن نیستم که بدون حمایت کسی بتوانم کاری انجام دهم.

دری گشوده بودم و این گونه به امیلی فرصت داده بودم تا انتخاب کند به تنهایی راه برود. او تصمیم گرفت به توصیه‌ی من عمل کند. کسب‌وکارش به مراتب بیش از آنچه فکر می‌کرد، وسعت یافت. وقتی تعهد او نسبت به خودش ثابت شد، دوستان و بستگانش هم بر حمایت از او افزودند...

فلسفه تخته نرد

تخته نرد



هیچ میدانید تخته نرد چگونه و توسط چه کسی ابداع شد و چه فلسفه زیبا و عبرت آموزی در پس آن نهان است؟ تخته نرد توسط بزرگمهر ابداع شد و اما داستان پیدایشش:


در زمان پادشاهی انوشیروان خسرو پسر قباد، پادشاه هند «دیورسام بزرگ» برای سنجش خرد و دانایی ایرانیان و اثبات برتری خود شطرنجی را که مهره های آن از زمرد و یاقوت سرخ بود، به همراه هدایایی نفیس به دربار ایران فرستاد و «تخت ریتوس» دانا را... نیز گماردهء انجام این کار ساخت. او در نامه‌ای به پادشاه ایران نوشت: «از آنجا که شما شاهنشاه ما هستید، دانایان شما نیز باید از دانایان ما برتر باشند.. پس یا روش و شیوهء آنچه را که به نزد شما فرستاده‌ایم (شطرنج) بازگویید و یا پس از این ساو و باج برای ما بفرستید». شاه ایران پس از خواندن نامه چهل روز زمان خواست و هیچ یک از دانایان در این چند روز چاره و روش آن را نیافت، تا اینکه روز چهلم بزرگمهر که جوانترین وزیر انوشیروان بود به پا خاست و گفت: «این شطرنج را چون میدان جنگ ساخته‌اند که دو طرف با مهره های خود با هم می‌جنگند و هر کدام خرد و دوراندیشی بیشتری داشته باشد، پیروز می‌شود.» و رازهای کامل بازی شطرنج و روش چیدن مهره ها را گفت. شاهنشاه سه بار بر او درود فرستاد و دوازده هزار سکه به او پاداش داد. پس از آن «تخت ریتوس» با بزرگمهر به بازی پرداخت. بزرگمهر سه بار بر تخت ریتوس پیروز شد.
روز بعد بزرگمهر تخت ریتوس را به نزد خود خواند و وسیلهء بازی دیگری را نشان داد و گفت: اگر شما این را پاسخ دادید ما باجگزار شما می شویم و اگر نتوانستید باید باجگزار ما باشید.» دیورسام چهل روز زمان خواست، اما هیچ یک از دانایان آن سرزمین نتوانستند «وین اردشیر» را چاره گشایی کنند و به این ترتیب شاه هندوستان پذیرفت که باجگزار ایران باشد.

تخته نرد : کره زمین





هر طرف زمین 12 خانه دارد : 12 ماه سال
زمین بازی : اسمان
تاس: ستاره بخت و اقبال
گردش تاس ها : گردش ایام
مهره ها: انسان ها
گردش مهره در زمین: حرکت انسان ها (زندگی )
برداشتن مهره در پایان هر بازی : مرگ انسان ها




30 مهره : نشان گر 30 شبانه روز یک ماه 24 خانه : نشانگر 24ساعت شبانه روز 4 قسمت زمین : 4 فصل سال 5 دست بازی: 5 وقت یک شبانه روز 2 رنگ سیاه و سپید : شب و روز 1 : یکتایی و خداپرستی 2 : اسمان و زمین 3 : پندار نیک ؛ گفتار نیک ، کردار نیک 4 : شمال ، جنوب، شرق، غرب 5: خورشید ؛ ماه ، ستاره ، اتش ، رعد 6 : شش روز افرینش

معنی عشق

اسپانیایی ها میگن :
“عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است ”
ایتالیایی ها میگن:
“عشق یعنی ترس از دست دادن تو !”
ایرانی ها میگن :
عشق چیزیه که اگه گشنگی بکشی یادت می ره!