اگر درد داری تحمل کن... روی هم که تلنبار شد دیگر نمیفهمی کدام درد از کجاست... کم کم خودش... بی حس میشود!!!
درباره من
در روز 17 مهرماه 1379 با گریهای گوش آزار پا به این دنیای خاکی گذاردهام. دارای شخصیتی اجتماعی و تقریبا پر حرف هستم، و دوستان صمیمی من هستی و ریحانه هم کلاسی هایم در مدرسه هستند. هرچند در کار خود سختگیر و جدی هستم و تمام تلاشام را میکنم تا وظیفهام را به درستی و بینقص انجام دهم، در دیگر جنبههای زندگی انعطاف پذیر بوده و قوانین و عرفیات را چندان جدی نمیگیرم.
به کتاب خواندن علاقهی بسیار دارم. در کنار ادبیات جدی، گریزی هم به ادبیات فانتزی/تخیلی میزنم.سرگرمیهایم شامل کتاب خواندن، گوش سپردن به انواع موسیقی و یادگیری مطالب جدید میشود.
دوست دارم به آرامی قدم بزنم و در کنار هیاهوی ماشینها و عجلهی آدمها، کمی احساس آرامش کنم.
ادامه...
روزی مردی خواب دید که مرده و پس از گذشتن از پلی به دروازه بهشت رسیده
است. دربان بهشت به مرد گفت: برای ورود به بهشت باید صد امتیاز داشته
باشید، کارهای خوبی را که در دنیا انجام داده اید، بگویید تا من به شما
امتیاز بدهم. مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، 50 سال با او به مهربانی رفتار کردم و هرگز به او خیانت نکردم. فرشته گفت: این سه امتیاز. مرد اضافه کرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتی دیگران را هم به راه راست هدایت می کردم. فرشته گفت: این هم یک امتیاز. مرد باز ادامه داد: در شهر نوانخانه ای ساختم و کودکان بی خانمان را آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم. فرشته گفت: این هم دو امتیاز. مرد در حالی که گریه می کرد، گفت: با این وضع من هرگز نمی توانم داخل بهشت شوم مگر اینکه خداوند لطفش را شامل حال من کند. فرشته
لبخندی زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهی است و اکنون
این لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برایتان صادر شد!